اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

سارا و امير فرشته هاي زندگي ما

کلاس ششم

شکر خدا امیر محمد خیلی خوب با مهد رفتن کنار اومد .الان تا به مهدش میرسیم به من میگه نیا داخل زشته من دیگه مرد شدم نمیبینی؟سارا جان هم امسال یه سال جدید یعنی ششم با کتاب های کمی متفاوت تجربه میکنه.از کتاباشون ریاضی یه خرده سخت با مطالب فراوان داد بچه ها را دراورده .به قول معلمشون گاهی  وقت ها تو ضیح یه تمرین یه زنگ طول میکشه.خدا به بچه هاکمک کنه .البته براشون خیلی بهتر شد که یکدفعه با سن کم وارد یه محیط جدید نشدن خودشونم راضین .چند سال با هم بودن در یک مدرسه بینشون دلبستگی ورابطه ی خواهرانه خوبی ایجاد کرده بعضیاشون هم میگن کاشکی سال هفتم بازم توی مدرسه خودمون باشیم.شاید دل کندن بعد این همه سال براشون سخت باشه. ...
20 آذر 1391

مهد امیر محمد

امروز روز جهانی کودک بود .وقتی امیر محمد را به مهد رسوندم خاله سمانه داشت به بچه های کلاسش می گفت که قرار براشون جشن بگیرند .کلاس کناریشون هم دو تا خانم اومده بودند تا بچه هارو گریم کنند تا ازشون عکس بگیرند . نوبت کلاس خاله سمانه شد اولین نفر امیر محمد بود که رفت برای گریم بعد هم لباس آقا گاو شاخ دار را پوشید تا ازش عکس بگیرند خیلی بامزه شده بودند. البته هر کدوم از بچه ها یه لباس از حیوانات پوشیده بودند.بعدهم آقاخرگوشه اومد با سبدی از هدیه تا به هر کدوم از بچه ها جایزه بده نوبت امیر که رسید امیر محمد گفت تو که خرگوش نیستی من  میدونم شما آقا سید  شوهر خانم مدیرین. ...
20 آذر 1391
1